کهف المهدی
باب سوم
غیبت صالح پیامبر
صالح زمانی از میان قومش غیبت کرد و روزی که غایب شد مردی کامل و خوش اندام بود و هنگامی که به قومش برگشت او را از صورتش نشناختند، به سوی قومش برگشت در حالی که مردم سه دسته بودند:
- منکرانی که هرگز برنگشتند
- کسانی که اهل شک و تردید بودند
- کسانی که اهل ایمان و یقین بودند
صالح هنگامی که برگشت ابتدا به دعوت اهل شک و تردید پرداخت و به آنها گفت: من صالح هستم، اما او را تکذیب کردند و گفتند: خدا از تو بیزار باد، صالح به شکل تو نبود، آنگاه به نزد منکران آمد، آنان نیز سخن او را نشنیدند و از وی دوری کردند، سپس پیش دسته سوم رفت و به آنها گفت : من صالح هستم، گفتند: برای ما خبری بازگوی تا شک ما مرتفع شود و ما شکی نداریم که خدای تعالی خالقی است که هر کسی را بخواهد به هر شکلی در می آورد و به ما خبر داده اند و نیز در میان خود نشانه های قائم را آگاه که بیاید بررسی کرده ایم و صحت آن بوسیله یک خبر آسمانی محقق می شود و صالح گفت: من صالحی هستم که ناقه برای شما آوردم. گفتند راست گفتی ، آن همان است که ما بررسی کرده ایم، آن شتر چه نشانه هایی داشت؟ و صالح گفت: یک روز او آب می نوشید و یک روز شما، گفتند: به خدا و آنچه آورده ای ایمان آوردیم.
باب اول و دوم مربوط به غیبت حضرت ادریس و حضرت نوح است که علاقه مندان می توانند به کتاب کمال الدین مراجعه کنند.
این مطلب برگرفته از حدیثی از امام صادق(ع) در کمال الدین شخ صدوق هست.